در سویی دیگر، شرکتها و واحدهای اقتصادی نیز با هدف تامین مالی از بازار سرمایه و جمعآوری سرمایههای خرد در فضای بازار سرمایه مشغول فعالیت هستند. این گروه نیز به دنبال تامین مالی کسب و کار خود و حداکثر کردن ثروت سهامدارن خود هستند.
برای دستیابی به این مهم لازم است که بازار سرمایه دارای عمق کافی، رشد پایدار، کارایی، نقدشوندگی و… باشد. رسیدن به این مهم فقط در شرایطی محقق خواهد شد که فعالان بازار با روشهای مختلف تجزیه و تحلیل و ارزشیابی سهام آشنا باشند و با تکیه بر پارامترهای تحلیلی به خرید و فروش در این بازار بپردازند.
لذا بر آن شدیم تا با ارائه این مطلب به معرفی روشهای مختلف تجزیه و تحلیل اوراق بهادار بپردازیم.
به طور کلی روشهای تحلیل اوراق بهادار به دو دسته تحلیلهای«بنیادی» و «تکنیکال» تقسیم میشود؛ البته در برخی متون به روش سومی نیز اشاره شده است که «روانشناسی بازار یا تابلوخوانی» نام دارد. در این روش، هر فرد با رصد مجموعهای از خصوصیات و پارامترهایی که بر روند سهم موثر است، سهم مناسب برای خرید و زمان مناسب برای فروش آن را شناسایی میکند؛ از جمله این پارامترها میتوان به میزان ورودی و خروجی نقدینگی در هر سهم، معاملات سهامداران اصلی، خالص ورود و خروج پول حقیقی، نسبت خرید و فروش سهامدارن حقیقی و حقوقی و… اشاره کرد.
از آنجا که روانشناسی بازار را نمیتوان یک روش تحلیلی مستقل قلمداد کرد و قابلیت اتکایی کمتر از دو روش دیگر دارد، در ادامه مطلب به توضیح دقیقتر دو روش تحلیل تکنیکال و بنیادی خواهیم پرداخت:
1- تحلیل بنیادی
روش تجزیه و تحلیل بنیادی بر مبنای ارزش ذاتی سهام است. در این روش تحلیلگر به دنبال کشف ارزش واقعی سهام است تا با مقایسه قیمت کنونی و ارزش ذاتی آن در مورد خرید یا فروش آن تصمیمگیری کند؛ به عبارت دیگر، در تحلیل بنیادی فرض بر آن است در شرایطی که قیمت بازاری یک سهم از ارزش ذاتی برآوردی کمتر است- در صورت ثبات شرایط و مفروضات حاکم بر آن سهم و بازار- در نهایت قیمت بازاری سهام به ارزش ذاتی آن خواهد رسید؛ بنابراین سهام زیر ارزش ذاتی را خریداری کرده و بعد از اینکه به ارزش ذاتی خود رسید به فروش میرسانید و از این تفاوت قیمت بازدهی کسب خواهید کرد. در این راستا و در جهت کشف ارزش ذاتی هر سهم لازم است، متغیرهای مختلف بنیادی مورد ارزیابی قرار گیرد.
رویکردهای تحلیل بنیادی:
اما در انجام تحلیل بنیادی دو رویکرد اصلی وجود دارد:
1- رویکرد بالا به پایین
2- رویکرد پایین به بالا
• رویکرد بالا به پایین
در این رویکرد، تحلیل از اقتصاد جهانی شروع میشود، پس از آن اقتصاد داخلی و وضعیت صنعت مورد بررسی قرار میگیرد؛ در ادامه شرکتهای موجود در آن صنعت بررسی شده و در نهایت به تجزیه و تحلیل شرکت مورد نظر میرسیم.
• رویکرد پایین به بالا
در رویکرد پایین به بالا، ابتدا شرکتی نظر تحلیلگر را به خود جلب میکند و آن را مورد بررسی قرار میدهد. سپس به سراغ صنعت آن شرکت میرود و در نهایت اقتصاد داخلی و بازارها و اقتصاد جهانی را مورد تحلیل و مطالعه قرار میدهد.
عوامل موثر بر تحلیل بنیادی:
به طور کلی در تحلیل بنیادی دو گروه از عوامل میتواند بر ارزش ذاتی شرکت موثر باشد که تحلیلگر وظیفه دارد، این عوامل را مورد بررسی قرار دهد:
1- عوامل کمّی
2- عوامل کیفی
عوامل کمی در حقیقت دادههایی هستند که در غالب اعداد و ارقام ارائه شده است و توسط تحلیلگر قابل اندازهگیری و مقایسه هستند. این اطلاعات شامل درآمد، هزینه، سود، داراییها و بدهیها و سایر ارقام مالی است. بهترین و بزرگترین منبعی که میتوان چنین اطلاعاتی را از آن استخراج کرد، صورتهای مالی است. ترازنامه، صورت سود و زیان، صورت جریان وجوه نقد سه صورت مالی مهم و پر کاربرد برای همه تحلیلگران بنیادی است.
تحلیلگر پس از دستیابی به این اطلاعات کمّی و بررسی روند آنها در گذشته، با استفاده از ابزارهایی مثل نسبتهای مالی، روشهای ارزشگذاری و … تلاش میکند تا مقادیر مهم و اثرگذار همچون درآمدها و هزینههای آینده شرکت که در نهایت سود خالص آن را میسازند تخمین بزند؛ چرا که ارزش ذاتی سهام مستقیما مرتبط است با سودی که در آینده خواهد ساخت.
عوامل کیفی نسبت به عوامل کمّی کمتر ملموس هستند و میتواند شامل مدل تجاری شرکت، مدیریت، شهرت برند، حاکمیت شرکتی، جایگاه شرکت در صنعت، وضعیت رقبا و … باشد. این معیارها متنوعتر و گستردهتر هستند و میزان اهمیت آنها در هر صنعت متفاوت است؛ بنابراین، تحلیلگر باید شخصا و با توجه به تجربه و دانش خود در صنعت مورد نظر، عوامل کیفی مناسب را اولویتبندی کرده و مورد بررسی قرار دهد.
2- تحلیل تکنیکال
روش دیگر تحلیل، تحلیل تکنیکال نام دارد. این روش تحلیل نسبت به روش بنیادی در میان معاملهگران بازارهای مالی متداولتر است. در این روش از تحلیل، فارغ از عوامل و دلایل بنیادی که سبب تغییر در ارزش و قیمت سهم میشود، تحلیلگر بر قیمتها، دادهها و نمودار قیمتی بازارها تمرکز میکند و با استفاده از این دادهها سعی دارد روند حرکت قیمتی دارایی را شناسایی کند. سپس با بررسی روند گذشته و به کار بستن ابزارهای مختلف تحلیل تکنیکال، تلاش میکند تا به پیشبینی قابل اطمینانی از آینده بازار دست یابد. تفاوت اصلی روشهای تحلیل تکنیکال و بنیادی این است که در روش تحلیل بنیادی هدف اصلی تحلیلگر آن است که ارزش ذاتی یک ورقه بهادار را پیدا کرده و با قیمت روز آن مقایسه کند؛ اما در تحلیل تکنیکال بر مبنای روند گذشته قیمت اوراق و رفتار قیمتی آن، سعی میکنیم روند قیمتی آینده را پیشبینی کنیم.
سه اصل مهم در تحلیل تکنیکال عبارتند از:
1- قیمت همه چیز را نشان میدهد
تحلیلگران تکنیکال بر این باورند که برای تحلیل آینده یک دارایی لازم نیست تمام عوامل بنیادی موثر بر آن را مورد بررسی قرار دهیم؛ به عبارت دیگر، تحلیلگران تکنیکال بر این باورند که قیمت دارایی، مجموعه عوامل موثر بر دارایی همچون شرایط اقتصادی، متغیرهای مالی، روانشناسی بازار، اخبار و شایعات را در خود منعکس میکند.
2- قیمت داراییها بر اساس یک روند مشخص حرکت میکند
تکنیکالیستها معتقدند که حرکت قیمتها از یک روند خاص و مشخص پیروی میکند. به عبارتی این اصل بیان میکند که بعد از شکلگیری یک روند، تحرکات قیمتی آتی نیز در همان جهت خواهد بود؛ مگر اینکه بر اساس ابزارهای تحلیل تکنیکال روندی جدید برای سهم شکل بگیرد.
3- تاریخ میل به تکرار شدن دارد
این اصل بیشتر به مبحث روانشناسی بازار اشاره دارد و اینگونه بیان میدارد که معاملهگران نسبت به نوسانات بازار در زمانهای مختلف رفتار مشابهی از خود بروز میدهند. درست به همین دلیل است که الگوهای قیمتی طی سالیان مختلف تکرار میشود.
در ادامه به بررسی مزایا و معایب این روش تحلیل میپردازیم:
مزایای تحلیل تکنیکال
1- سهولت آموزش، هزینه اندک:
یادگیری تحلیل تکنیکال در قیاس با تحلیل بنیادی آسانتر و برای طیف وسیعی از جامعه قابل فهمتر است. حال آنکه برای استفاده از تحلیل بنیادی آشنایی نسبی با دانش اقتصاد، حسابداری و اصطلاحات مالی ناگزیر است. همچنین یادگیری تحلیل تکنیکال در زمان کوتاهتری میسر است و با هزینه کم و در اختیار داشتن یک رایانه میتوان از این روش تحلیل بهره برد.
2- انعطافپذیری بالا:
به کمک تحلیل تکنیکال میتوان هر نوع دارایی را تجزیه و تحلیل کرد. تحلیل تکنیکال به یک بازار یا صنعت خاص محدود نمیشود و در همه بازارها قابلیت پیادهسازی دارد؛ بنابراین، معاملهگر میتواند بدون محدودیت در همه بازارهای مالی به فعالیت بپردازد. در حالی که در تحلیل بنیادی تجزیه و تحلیل داراییهای مختلف مثل سکه، ارز، سهام و …نیازمند دانش و تخصص تحلیلگر در آن حوزه است. حتی در بازار سهام هم، هر تحلیلگر در صنعتی خاص تجربه و تخصص کافی را خواهد داشت و ممکن است در صنعت دیگر عملکرد خوبی نداشته باشد.
3- سرعت تحلیل:
در بازارهای مالی انتشار اخبار اقتصادی و سیاسی، قیمتهای جهانی، تصمیمات مسئولان مربوطه و… موجب ایجاد تغییرات جدی در قیمت دارایی و روند حرکتی آن میشود؛ بنابراین، با توجه به ابزارهای مورد استفاده در تحلیل تکنیکال، امکان واکنش به موقع و سریع به این تغییرات، برای معاملهگرانی که از این روش استفاده میکنند، بیش از تحلیلگران بنیادی فراهم است؛ چرا که به طور معمول در روش بنیادی بروزرسانی تحلیل با دادههای جدید به آسانی و در فرصت کم میسر نخواهد بود.
4- امکان تعیین نقاط ورود و خروج دقیق:
یکی از مهمترین مزایای این روش تعیین نقاط ورود و خروج است. در واقع در تحلیل تکنیکال به دلیل بررسی روند گذشته قیمت دارایی و تعمیم گذشته به آینده، معاملهگر با استفاده از مفاهیم مهمی همچون حمایت و مقاومت بهترین نقاط برای خرید و فروش را تعیین میکند. همچنین تعیین «حد ضرر» در این تحلیل کمک میکند تا فرد در صورت پایبندی به آن، از ضررهای زیاد و شدید در امان باشد.
5- استراتژیهای معاملاتی خودکار
معاملات الگوریتمی که اخیرا به آن توجه ویژهای میشود غالبا بر اساس تحلیل نموداری و تکنیکال ایجاد شدهاند؛ چرا که ابزارهای تحلیل تکنیکال این قابلیت را دارند که به صورت زبان برنامهنویسی و در بستر نرمافزارهای مختلف به کار گرفته شوند.
معایب تحلیل تکنیکال
1- عدم کارایی کافی برای افراد با افق سرمایه گذاری بلندمدت (عدم قطعیت سیگنالها)
تحلیل تکنیکال معمولا برای افق زمانی کوتاهمدت و یا «نوسانگیری» کاربرد بیشتری دارد؛ چرا که با هر حرکت جدید قیمت، ممکن است سیگنال خرید یا فروش جدیدی صادر شود. در این رابطه انتقاد دیگری که به تحلیل تکنیکال وارد است، «عدم قطعیت سیگنالها» است؛ به عبارتی سیگنالی که برای خرید و فروش در نقطه برخورد با هر حمایت و مقاومت صادر میشود، در صورت شکست روند میتواند معکوس شود.
2- عدم تعیین زمان
تحلیل تکنیکال بر اساس روند قیمتی گذشته سهم، قیمت آتی آن را پیشبینی می¬کند؛ اما مشخص نمیکند که قیمت تا چه زمانی به محدوده مشخص شده خواهد رسید؛ بنابراین، این امکان وجود دارد که در صورت طولانی شدن این پروسه، هزینه فرصت ایجاد شده برای سرمایهگذار منفعت ناشی از خرید آن دارایی را خنثی کند.
3- تأثیرگذاری تمایلات شخصی معاملهگر در معاملات
در تحلیل تکنیکال فرد روند گذشته قیمت دارایی را مورد بررسی دقیق و موشکافانه قرار میدهد تا رفتار احتمالی قیمت را در آینده پیشبینی کند. از سویی دیگر ممکن است تجربیات سود و زیانی گذشته، اخبار و شایعات، تعصبات شخصی و… بر قضاوت و تحلیل این فرد تاثیر بگذارد؛ به نحوی که صرفا عوامل و نشانههایی در نظر گرفته می شود که تفکرات وی را مورد تایید قرار میدهد و سایر عوامل را نادیده بگیرد؛ در نتیجه چنین تحلیلی قابلیت اتکا نداشته و احتمال خطا و اشتباه در آن تشدید میشود.
4- عدم امکان استفاده در داراییهای جدید
همانطور که پیشتر بیان کردیم در تحلیل تکنیکال روند گذشته قیمت سهم بررسی شده و رفتار گذشته به آینده تعمیم داده میشود؛ بنابراین، تحلیل تکنیکال در داراییهایی مثل ارز دیجیتال جدید و عرضه اولیه سهام که سابقه قیمتی مطلوب و مورد نیاز تحلیلگر برای شناسایی روندها را نداشته باشد، قابلیت استفاده ندارد.
5- تفاسیر، دیدگاهها و تحلیلهای مختلف
یکی دیگر از معایب تحلیل تکنیکال امکان برداشتهای متفاوت از دادههای مشابه است. به نحوی که یک تحلیلگر در یک زمان مشخص در روند گذشته قیمت، عواملی را ببیند که در قیمت کنونی سیگنال خرید صادر کند؛ اما تحلیلگر دیگر در همان زمان با تحلیل و برداشتی متفاوت از نمودار قیمتی، فروش آن دارایی را توصیه کند.
6- سیگنالهای معاملاتی زیاد و متعدد
بسته به بازه زمانی مورد نظر فرد برای سرمایهگذاری، در طول روز سیگنالهای معاملاتی خرید یا فروش زیادی در داراییهای مختلف صادر میشود که ممکن است همه آنها مناسب سرمایهگذاری نباشد؛ بنابراین، اگر معاملهگر فیلترهای دیگری برای خرید و فروش خود (مثل تعیین بازه زمانی، تعیین تعداد دارایی موجود در پرتفوی، تعداد معاملات در هر روز و …) نداشته باشد، این روش میتواند موجب سردرگمی و کاهش کارایی استراتژی معاملاتی باشد.
7- عدم توجه به ارزش ذاتی دارایی
در روش تحلیل تکنیکال این مساله که آن دارایی از لحاظ ارزندگی در موقعیت مناسبی برای خرید یا فروش قرار دارد یا خیر برای معاملهگر اهمیت ندارد؛ مثلا ممکن است یک سهم در قیمتی بسیار بالاتر از ارزشی که تحلیل بنیادی برای آن تعیین میکند قرار داشته باشد؛ ولی تحلیل تکنیکال در قیمت فعلی برای آن سیگنال خرید صادر کند و یا برعکس.
سخن آخر
در مطلب بالا سعی کردیم روشهای مختلف تجزیه و تحلیل اوراق بهادار و مزایا و معایب هر یک از این روشها را تا حد امکان شرح دهیم. اما پرسشی که احتمالا در انتهای مطالعه این مطلب ذهن خواننده را به خود مشغول میکند این است که در نهایت کدام روش تحلیل ارجح است.
پاسخ قطعی و مشخصی برای این پرسش وجود ندارد؛ چرا که بسته به تخصص، نیازها و مشخصات فردیِ هر شخص، بهترین روش برای وی میتواند متفاوت باشد؛ اما به طور کلی بهتر است از هر دو روش به صورت ترکیبی استفاده شود؛ به این صورت که ابتدا ارزندگی دارایی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و سپس با استفاده از تحلیل تکنیکال زمان مناسب ورود یا خروج تشخیص داده شود؛ به عبارت دیگر، در صورتی برای خرید یا فروش یک دارایی از تحلیل تکنیکال استفاده کنیم که پیشتر از ارزندگی آن با استفاده از تحلیل بنیادی مطمئن شده باشیم.